every body, listen and repeat3

ساخت وبلاگ
تو مدرسه سابق، همه چی دست خانوم مسئول بود همه چی خیلی دقیق کنترل میشد. یه خوبیایی داشت یه بدیایی، خوبیاش تا پارسال خیلی بیشتر از بدیاش بود، ولی پارسال یه جوری همه چی بد شد. امسال فقط خودمم. همه چی دست خودمه. بازم یه خوبیایی داره یه بدیایی. خوبیاش کمتر از بدیاشه ولی. این همه تعطیلات پشت سر هم، حسابی بچه ها رو تنبل و بی انگیزه کرده. در کنار نداشتن امکانات لازم. امتحانی که روز چارشنبه ازشون گرفتم خیلی ناامید کننده بود. تقریبن همه از روی دست هم نوشتن. چون من بهشون نگفتم تقلب نکنین. گفتم اگه احتیاج بود مشورت کنید. سوالا یه جوری بود که باید خودشون بلد میبودن. ولی خب نبودن. یا شایدم هیچ کس به خودش و اطلاعات خودش اعتماد نداشت. حتا مدل دوربینشونو از رو هم نوشتن!! خب اینو کجای دلم بذارم؟! دیروزم که دیگه نوبرانه ی کلاسام بود و بعدش که اومدم خونه و برگه هارو نگا کردم کلن نابود شدم. ینی کل روز فقط فکرم مشغول حرفای بچه ها و چیزایی که نوشتن بود. نمیدونم چرا. این حرفا همیشه هست. ولی دیروز یه جور حس درموندگی و بی چاره بودن داشتم. نمیدونستم باید جواب بخش زیادی از بچه ها رو که از حضور چند نفر سر کلاس به شدت ناراضی و شاکی بودنو چی بدم. و جالب اینجاست که اون چار نفر خودشون اصن درک نمیکنن و فک نمیکنن مشکل کلاس اونان! و چقد کاراشون رو اعصاب بقیه اس. و اتفاقن توقع دارن با بقیه برخورد کنم که انقد به اینا گ every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 150 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 16:58

ریق این آهنگ آقای صادقلو رو در آوردم بسکه گوش دادمش. قبلن یه بار دانلودش کرده بودم و به نظرم خیلی مسخره و خب که چی بود. الانم نظرم همونه ولی دوس دارم گوش کنم هی. دارم از گشنگی میمیرم و بیشتر از ده تا چایی خوردم از صب. شیش صفه گزارش با جدول و نمودار نوشتم فرستادم واسه مسئول موسسه، کانال کلاسو آپدیت کردم، عکس پیدا کردم واسه فردا، دو سه تا کلید واژه واسه خودم سرچیدم 101 صفحه جزوه در اومد!!! یدونه از این کش موهای پشمالویی خریدم، نزدیکه بمیرم از خوشیِ داشتنش. واقعن نمیدونم چرا. ولی بعد از دو هفته هنوز هر بار میبینمش ذوق میکنم و تو قلبم به خودم افتخار میکنم بابت انتخابم!!! :)))) حالا جالبش اینجاس که فقط خریدمش، ینی موهامو نمیبندم باهاش. فقط همینجوری تو دست و بالمه خوشی میکنم باهاش. اون چارشنبه ای که رفته بودم مدرسه، یکی از بچه ها گفت شما تو کانال چقد مهربونین. مارو خیلی خیلی خیلی دوس دارین، شب بخیر میگین بهمون، استیکر میفرستین و اینا. گفتم دوس داری کلاس مجازی باشه؟ چون من تو مجازی فرشته ی مهربونم، تو واقعی جادوگر شهر اُز! این روزا که دارم واسه اون تصمیم جدیدم تلاش میکنم، یاد قبلنا و تلاشای قبلیم میفتم. حقیقتش خیلی یادم نمیاد هیچ وقت همچین حالی داشته بوده باشم. یادمه همون ده-دوازده سال پیش که تصمیم گرفتم برم هنر بخونم، از اینکه همچین فکر بکری به ذهنم رسیده بود خوشال بودم. ولی خوشالیم بابت every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 157 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:38

قدیما، خیلی وقت پیشا، یادم نیس اصن کی، ولی تو یه وبلاگی یدونه از این کدای فلش بود، یه سری ماهی بودن، میرفتی روشون کلیک میکردی یه چیزی شکل غذا براشون پاچیده میشد و میومدن میخوردنش. وای من عاشقش بودم، روزی هزار ساعت میرفتم اونجا این حرکتو انجام میدادم و ماهیای بدبخت میترکیدن انقد غذا میخوردن. خیلی کار آرامش بخشی بود. در حالت عادی البته من هیچ حس خوبی نسبت به غذا دادن به ماهی و اینا ندارم. ولی حالت مجازیش خیلی باحال بود. نمیدونم الان چرا یادم اومد یهویی. مدتیه یه تصمیم جدید و تا حد زیادی جدی گرفتم، برای بقیه ی زندگیم. نمیدونم چقد ممکنه موفق بشم، الان ولی تصویر خوبی از آیندش تو سرم دارم. فک میکنم اگه بشه، آدم خوشحال تری خاهم بود، و راستش همچین حسی برام عجیبه. چون من تقریبن هیچ وقت نتونستم تشخیص بدم چی میتونه خوشالم کنه واقعن و اگه چی بشه من آدم خوشالی میشم، الان و در این لحظه، تصور رسیدن به خونه آخر این تصمیم، برام مساوی با خوشحالیه. و راستش دلم میخاد براش تلاش کنم. و اینم عجیبه برام. اینکه برام مهمه که برای یه چیزی که فقط فعلن ازش یه تصور و یه تصویر دارم، تلاش کنم. نمیدونم چجوری بگم که بشه فهمید. چون شاید اینی که من میگم برا شما خیلی عادی باشه، شاید چون شما یا خیلیا، آدمای رویا پرداز و دی دریمر و اینایی باشین، من نیستم ولی. من بیشتر عمل گرا هستم! _جووون! :))_ ینی که نمیتونم خیلی صرفن every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 145 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 14:27

الان دیگه داره سه سال میشه که اینجا مینویسم. اینو خودم نفهمیده بودم. فک میکردم یکسالو نیمه. ولی دیروز پریروز که به عادت این چن وقت اخیر رفتم وبلاگ پرشینمو چک کنم و دیدم بسلامتی نابود شده، فهمیدم. حالا گفتن بر میگرده همه چی، ولی تا الان که فقط پستای پابلیک برگشته، همه ی درفت ها و کامنت ها و نوشته های رمزدار، غیبشون زده. نمیدونم چرا از همون لحظه ای که دیدم اینجوری شد، یه جوری غمگین شدم. حالا همه ی همه ی همه ی اون ده سالی که نوشتم برام مهم نبود واقعن، یکی دو سه باری ام بک آپ گرفته بودم، که  نمیدونم چقد بدرد میخوره اصن الان دیگه، ولی آدم یه جوری میشه دیگه. میبینه یهویی یه بخشی از خصوصی ترین احساست و حرفاش برا همیشه از دست رفتن. بیشتر از اینا من دلم واسه کامنتای اون وبلاگ خیلی تنگ میشه، چون یک عالمه کامنتای خصوصی خیلی مهم داشتم. همین چند هفته پیش که وهم زلزله همه رو گرفته بود، همون شبی که نصف مردم تو خیابون بودن، من نه قصدشو داشتم برم نه انگیزه شو. کلن اصن مهم نبود خیلی برام که چی میشه. فقط وقتی میخاستم چیزای مهممو وردارم، هارد و لب تاب و فلش و گوشیمو ورداشتم و فک کردم اکثر چیزای خیلی مهمم همین توئه. حالا ولی به همین راحتی یه بخش زیادی از چیزایی که برام مهم بودو از دست دادم. اینم باید به تیکه های از دست رفته ی دیگم اضافه کنم. نمیخام فاز چس ناله وردارم، کلی دارم میگم. همینجوری آدم هی خود every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 153 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 17:46

سوییشرتم از اون روز که پوشیدم رفتم مدرسه یه بویی میده که بوی بدی نیست، خوبه، ولی بوی من نیست و نمیدونم از کجا اینجوری شده. شایدم بوی خودمه. بوی کرم و لوسیونو اسپری و نرم کننده و همه چی با هم قاطی شده. این جوری شده. چون یکشنبه مث همیشه ی خدا در "بازم مدرسم دیر شد" ترین وضیتی که ممکنه از خونه رفتم و اصنم نمیدونم چرا. چون دوساعت قبلش بیکار بودم ولی یکساعت مونده به رفتن تصمیم گرفتم برم حموم و فلان عکسا رو ببرم برا بچه ها و سه بار لباس عوض کردم و این چیزا. حتا یادم رفت لاکامو پاک کنم. البته خیلی ملوم نبود. از این کم رنگ براقاس. ولی بلخره دیگه. کلی غایب داشتم ولی در کل خوش گذشت. دلم تنگ شده بود برا بچه ها. تازه داشتم اسماشونو یاد میگرفتم اینهمه تعطیل شد یهویی همه چی یادم رفت. اون روزم کلی چرتو پرت گفتن. از در کلاس که رفتم تو همشون گفتن ا خانوم دنت تون کو؟ چون من کلاسم یه ساعتیه که نه میشه ناهار خورد نه صبونه، بیشتر وقتا که میخام حال بدم به خودم در مسیر مترو تا مدرسه یه دنت میخرم و تو مدرسه و قبل از کلاس و گاهی تا توی کلاس با دوست عزیز و نامزد سابقم، دنت کاپوچینو زیاد دیده میشم. گفتم دیرم شد امروز با اسنپ اومدم دم مدرسه دیگه نرسیدم برم چیزی بخرم، یکیشون گفت آرایش داشتین میکردین؟ گفتم آره دیگه از ته کلاسم ملومه هفت قلم آرایش کردم؟ یکیشونم گفت لابد داشتین اتو میکردین لباساتونو. گفتم نه بابا every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 157 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 17:46

از صب میخام بشینم جزوه بنویسم برا امتحان بچه ها، ننوشتم هنو. حوصلم نیومده. تو مغزم شلوغه. دیروز کلن روز خیلی انرژی بری بود واسم. از صبش که بیدار شدم و یه سری تو خونه بابام مخمو کار گرفت و یه چیزایی که اصن به من خیلی ربطی نداشت گفت. بعدش رفتم مدرسه و تو مترو همکارمو دیدم در نتیجه تا مدرسه با هم رفتیم و حرف زدیم. بعدش یه خانومی تو مدرسه اومد یه چیزایی درباره یه مسابقه بهم گفت و گفت به بچه هات بگو و سر کلاس سه ساعت بچه ها مخمو خوردن بسکه چرت و پرت گفتن و سوال پرسیدن، کلاس که تموم شد دوتاشون اومدن جدا جدا یه چیزایی که قبلن گفته بودمو دوباره پرسیدن و براشون توضیح دادم و نوشتم. بعدش که رفتم تو دفتر که فرم گزارش کلاسو بنویسم و حضور غیابو امضا کنم دیدم سه چارتا از معلما جم شدن  چه داد و بیداد و دوایی. ینی من فک کردم با مسئول پژوهش دواشون شده، خیلی دیوونه و رو اعصابه آخه این زنه. بعد دیدم نه سر پول و ایناس. و یکی از همکارا که از همه بی تجربه تره وایساده و داره خط و نشون میکشه و بقیه رو دعوت میکنه که بیاین هفته ی دیگه همه با هم نیایم و فلان. منم منتظر بودم این زنه برگه رو بده من بنویسم برم، نمیداد که، پوشه رو گرفته بود دستش داشت دوا میکرد! خلاصه یه نیم ساعتی فک کنم وایسادیم اونجا تا بلخره من اصن فهمیدم چی شده! در کل ولی این دختره خیلی پرروئه و من تازه بعد از اون نیم ساعت و تو مسیر که باز همک every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 154 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 17:46